میدانم که ما هر دو بعد از هم به افرادی در زندگی مان علاقه مند شدیم و سعی به ساختن روابطی کردیم که تقریبا همه ی آن ها نا موفق بود! این نا کامی ها را به چیز خاصی ربط نمیدهم به هر حال نشد! اما میدانی نقطه ی تمایز ما برای هم ته نشین شدنمان است! گاهی فکر میکنم با وجود آن که حسی دیگر وجود ندارد و بیش از 12 ماه از تمام آن چیز ها گذشته است اما او همچنان در دلم جایگاهی ویژه دارد انگار او با تمامی خاطراتش در گوشه ای از ذهنم نگهداری میشوند و هر وقت آن خاطرات به یادم میایند مزه ی شیرینشان را زیر زبانم احساس میکنم! 

از این ها بگذریم گاهی به عنوان دو دوست قدیمی باهم صحبت میکنیم! میان حرف ها و گفتگو ها سرکی هم به گذشته ی مان با هم میکشیم و همیشه از اینجا شروع میشود که یکی از ما با ذوق و خنده میگوید " یادت است ... " بعد دیگری میخندد و میگوید " یادمه ، تو یادته...." و این یاد اوری ها تا جایی ادامه پیدا میکند که حسرت و غم در صدای مان خیلی واضح نباشد و با گفتن " بگذریم " یا " بیخیال حالا " از خاطرات میگذریم. و با خود فکر میکنیم چه چیزی ست که همیشه حتی با وجود گذر زمان و آمدن آدم های دیگر بین ما تغییر نمیکند و همچنان به طرز خاصی چیز هایی بین ما فرق دارد...