گاه رویای رسیدن به مرد رویاهای مان مارا کور میکند. ما دختران نوجوانی که از بچگی رویای مردی شبیه به شاهزاده ها و شوالیه های کارتون ها شجاع و مهربان در ذهن های مان میپروراندیم و بعد تر رویای مردی با درک و مهربان و پشتیبان در ذهن های مان میساختیم! 

اینقدر رویا ساختیم و ساختیم وتصور کردیم که حالا تشنه ی لمس کردن رویاهای مان شدیم. کافی ست مردی نظرمان را جلب کند که در ما امیدی نقش ببندد که نکند او مرد رویاهایم باشد؟ کافی ست کمی حرف های قشنگ و عاشقانه بشنویم که ته دلمان با اصرار بگوییم وای لطفا این مرد رویاهایم باشد! 

اینقدر تشنه ی دیدن و لمس کردن رویاهای مان هستیم که هرچی بدی باشد نمیبینیم و دنباال نشانه های خوب در مرد رو به روی مان میگردیم و کم کم خودمان باورمان میشود که آن مرد همانی ست که باید باشد و در رویا غرق میشویم!

حالا که باور کرده ایم بی دفاع نزدیک مرد به ظاهر رویایی مان میشویم و آن موقع است که ضربه ها و زخم هایی که به ما میزند مارا از کوری در میاورد و میفهمیم این مرد حتی نزدیک به مرد رویایی ما نیست! 

نمیدانم شاید این ضربه های برای ما خوب است اما کاش مرد های سرزمینم وقتی به سمت ما می ایند بدانند که مسئولیتشان به بزرگی رویاهای زیبای ماست!