یکی از اهالی ونوس :)

تو

تو در تمام لحظات منی ؛ حتی وقتی که با مردی دیگر لحظاتم را شریک میشوم. مردانی بعد از تو در کنارم بودند. خیلی نزدیک... مرا در آغوش میگرفتند ، دستانم را لمس میکردند ، لب هایم را میبوسیدند... اینقدر نزدیک بودند که کافی بود دستشان را دراز کنند تا بتوانند موهایم و صورتم را نوازش کنند اما... از من دور بودند

تنها تو همیشه برایم نزدیک ترین بودی! حتی با اینکه کیلومتر ها از هم دوریم. حتی با اینکه دیگر حتی صدایت را هم از پشت تلفن نمیشنوم. دلتنگت میشوم به روی خودم نمیاورم. بغض میکنم به روی خودم نمیاورم. برایت گریه میکنم به روی خودم نمیاورم...

آخر میدانی من دختر قوی و شادی هستم که برایم مهم نیست تو خودت نخواستی کنارم باشی!

جهان پر از مردانی ست که میتوانند مرا دوست بدارند. میتوانند مرا خوشحال کنند اما هنوز تو برایم نزدیک ترینی..

۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۵:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

عمق

فکر میکنم اکثر آدم ها هم چیز را سطحی میخواهند و اینطور راضی و خوشحال هستند! اما برای من عمق اهمیت بیشتری دارد. برای من حتی عمق یک جمله مهم است که از ته دل آمده باشه یا صرفا فقط بیان شده باشد؟ که منظور دقیقا چی بود و چرا گفته شد و اصلا باید گفته میشد یا نه! اما برای دیگران این فقط یک جمله است که در آن لحظه حسی را منتقل کرده است و تمام! 

حرف از دوست داشتن که میشود میگویند: (میخواهم خوشحال باشم) (میخواهم محدود نشوم و نیاز هایم برآورده شوند) (میخواهم در لحظه خوش بگذرانم) ( از تنهایی بیزارم میخواهم تنها نباشم ) 

احساس میکنم با یه مشت آدم که نمیدانند دوست داشتن چیست و فقط میخواهند حال روحی شان را بهتر کنند طرف هستم! 

برای من دوست داشتن یعنی "نزدیکی عمیق روحی" ، یعنی جوری به هم نزدیک باشید که حتی تصورش را هم نمیکردید که ممکن است با آدمی اینقدر نزدیک شد! جوری هم را عمیق بشناسید که مطمئن باشید هیچکس نمیتواند اینطور بشناستتان! همه چیز جوری باشد که با اطمینان بگویید با هیچ فرد دیگری نمیتوانم اینطور باشم! و جوری هم را بخواهید که تمام عمر کم باشد... :)

۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

تصاویر

هیچ وقت دقت نکرده بودم که از این بالا تماشای آدم ها و ماشین ها اینقدر جذاب است! انبوهی از ماشین هارا میبینم که در شلوغی خیابان شریعتی در هم تنیده شده اند و هیچ نظم و ترتیبی ندارند! یاد حرف دامادمان بعد از غر زدنم از حرص خوردن آدم ها پشت فرمان ماشین می افتم " پشت فرمون بشینی میفهمی ، انگار باغ وحشه " خنده ام میگیرد. چشم هایم از روی ماشین ها رد میشود و به ماشین های زرد تاکسی گیر میکند که هر کدام در ایستگاه مقصد خاصی ایستاده اند و راننده ها خسته و کلافه هم در کنارشان میپلکند. نمیدانم شماهم اینطوری هستید یا نه ولی راننده تاکسی ها به طور کلیشه ای برایم یک تصویر واحد دارند " مردی ریش و سیبیل دار که معمولا سیبیلش کلفت است و موهایش کم پشت است و پیراهن و شلوار پارچه ای مردانه پوشیده است و در ماشینش حتما از این لنگ های قرمز یه عنوان دستمال دارد! " باز چشمانم حرکت میکنند و این دفعه به تصویری متفاوت در این خیابان شلوغ گیر میکنند. دختر و پسر جوانی که به نظر میاد زوج هستند روی نیمکتی در ایستگاه های تاکسی نشسته اند. از خودم میپرسم جای بهتری برای نشستن پیدا نکرده اند؟ اما در کادر دید چشم های من بودنشان میان این همه شلوغی و دود و ماشین زیباست! 

" خانم یه جوراب بخر " به سمت صدا میچرخم. دخترکی کوچک شاید 8 ساله با چهره ای ملتسمانه نگاهم میکند. به اجبار مجبور میشوم با حالت بی تفاوتی ازش رد شوم به گفتن " مرسی ، نمیخوام عزیزم " اکتفا کنم و در دلم غمگین شوم که این تصویر در کادر چشمان همه ی مان تصویری عادی شده است!  

۲۰ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

مسئولیت پذیری

اگر از من بپرسند چگونه دنیا جای بهتری میشود؟ جوابم یک صف ساده ست. " مسئولیت پذیری " اگر آدم ها یاد بگیرند در مقابل هر عمل و حرف شان مسئولیتی بر عهده دارند و باید حتی قبل از یک عمل و حرف کوچک و ساده فکر کنند همه چیز بهتر میشد! 


۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

ته نشین


میدانم که ما هر دو بعد از هم به افرادی در زندگی مان علاقه مند شدیم و سعی به ساختن روابطی کردیم که تقریبا همه ی آن ها نا موفق بود! این نا کامی ها را به چیز خاصی ربط نمیدهم به هر حال نشد! اما میدانی نقطه ی تمایز ما برای هم ته نشین شدنمان است! گاهی فکر میکنم با وجود آن که حسی دیگر وجود ندارد و بیش از 12 ماه از تمام آن چیز ها گذشته است اما او همچنان در دلم جایگاهی ویژه دارد انگار او با تمامی خاطراتش در گوشه ای از ذهنم نگهداری میشوند و هر وقت آن خاطرات به یادم میایند مزه ی شیرینشان را زیر زبانم احساس میکنم! 

از این ها بگذریم گاهی به عنوان دو دوست قدیمی باهم صحبت میکنیم! میان حرف ها و گفتگو ها سرکی هم به گذشته ی مان با هم میکشیم و همیشه از اینجا شروع میشود که یکی از ما با ذوق و خنده میگوید " یادت است ... " بعد دیگری میخندد و میگوید " یادمه ، تو یادته...." و این یاد اوری ها تا جایی ادامه پیدا میکند که حسرت و غم در صدای مان خیلی واضح نباشد و با گفتن " بگذریم " یا " بیخیال حالا " از خاطرات میگذریم. و با خود فکر میکنیم چه چیزی ست که همیشه حتی با وجود گذر زمان و آمدن آدم های دیگر بین ما تغییر نمیکند و همچنان به طرز خاصی چیز هایی بین ما فرق دارد...

۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

یاد خوب

یاد خوب بگذارید لامروت ها! ممکن است خودتان بروید و تا ابد حتی چشممان به عکستان هم نیفتد اما یادتان تا ابد باقی ست! نمیترسید که با یادتان فردی بار ها و بارها آزرده شود؟ نمیترسید رفتار بد شما بارها اشک را به چشمانش بیاورد؟ نمیترسید یاد کار بدتان توی لحظات مختلفی لبخند را از صورتش بدزدد؟ حتما خیلی شجاعید! 

چطور ممکن است بروید و بشکنید و بریزین و خراب کنین و اخرش بگویید ببخشید؟ لابد فکر میکنید همان لحظه کارتان تاثیر دارد و تمام؟ 

نه عزیز من همان یک حرف ، همان یک رفتار ، همان یک کار میتواند بار ها و بارها تداعی کننده ی حسی بد باشد! فقط چند لحظه فکر کنید و اینقدر همه چیز را ساده نگیرید!

۱۷ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

رویا های زیبای ما


گاه رویای رسیدن به مرد رویاهای مان مارا کور میکند. ما دختران نوجوانی که از بچگی رویای مردی شبیه به شاهزاده ها و شوالیه های کارتون ها شجاع و مهربان در ذهن های مان میپروراندیم و بعد تر رویای مردی با درک و مهربان و پشتیبان در ذهن های مان میساختیم! 

اینقدر رویا ساختیم و ساختیم وتصور کردیم که حالا تشنه ی لمس کردن رویاهای مان شدیم. کافی ست مردی نظرمان را جلب کند که در ما امیدی نقش ببندد که نکند او مرد رویاهایم باشد؟ کافی ست کمی حرف های قشنگ و عاشقانه بشنویم که ته دلمان با اصرار بگوییم وای لطفا این مرد رویاهایم باشد! 

اینقدر تشنه ی دیدن و لمس کردن رویاهای مان هستیم که هرچی بدی باشد نمیبینیم و دنباال نشانه های خوب در مرد رو به روی مان میگردیم و کم کم خودمان باورمان میشود که آن مرد همانی ست که باید باشد و در رویا غرق میشویم!

حالا که باور کرده ایم بی دفاع نزدیک مرد به ظاهر رویایی مان میشویم و آن موقع است که ضربه ها و زخم هایی که به ما میزند مارا از کوری در میاورد و میفهمیم این مرد حتی نزدیک به مرد رویایی ما نیست! 

نمیدانم شاید این ضربه های برای ما خوب است اما کاش مرد های سرزمینم وقتی به سمت ما می ایند بدانند که مسئولیتشان به بزرگی رویاهای زیبای ماست!

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

عزت نفس

این درگیری ها و مشکلات خودمان یعنی نوجوانان را میبینم به فکر فرو میروم که کاش بتوانم در اینده مشاوری باشم که در مدارش صحبت میکند و به دختران نوجوان آن روز ها چیزهایی را اموزش میدهد که به ما اموزش ندادند.

 مثل ِ ارزش زیادی قایل شدن برای خود و داشتن ارزش و قواعدی برای زندگی و روابط که تحت هر شرایطی رعایتشان کنیم و اینطور از خودمان مراقبت کنیم 

مثلِ دانستن اینکه اولین نفری که باید بیشتر از هرکسی مراقب ما باشد خودمان هستیم و مانند یک ولی منطقی و عاقل باید از خودمان مراقبت کنیم وقبل هر تصمیمی ان را بررسی کنیم!

مثلِ دانستن اینکه مرد ها ذاتن چگونه موجوداتی هستند و الزاما بد نیستند اما تفاوت هایی با ما دارند که باید آن ها را بدانیم و با دقت به آن ها با مرد ها ارتباط برقرار کنیم

مثلِ دانستن اینکه برای جزء جزء وجودمان ارزش قایل شیم از هر عضوی از بدن مان تا روح و احساساتمان و به سختی اجازه بدهیم کسی وارد حریم بدن و احساسات و روح ما بشود و بدانیم اینقدر با ارزش هستیم که ادم های محدودی لیاقت دارند وارد حریم ما بشوند و قبل اجازه ی ورود باید کامل مطمئن شویم و بررسی شان کنیم! 

ما دختران نوجوان امروز این چیز هارا بلد نیستیم و با ضربه خوردن و زخمی شدن آموختیم ، امیدوارم دختران نوجوان فردا اینطور نباشند...

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ونوسی :)

فهمیدن یا نفهمیدن

گاهی فکر میکنم کاش وقت هایی خیلی چیز هارا نفهمیم.

نفهمیم که در فلان رابطه ی مان فلانی چندبار با دیگر دختر ها حرف زد ، نفهمیم فلان رفیق مان پشت سرمان چی گفت ، نفهمیم فلانی که ادعای دوست داشتن مارا میکرد دروغ میگفت ، نفهمیم فلانی زیر ابمان را پیش رییس شرکت زد. میدانم میگویید احمقانه ست اما نفهمیدن گاهی مساوی ست با غمگین نشدن ، نشکستن ، نا امید نشدن ، بی اعتماد نشدن! 

غمگینم چون فهمیدم :( نمیدانم کی ، کجا و چطور قرار است ادم ها تقاص اشک های مرا بدهند! اصلا تقاص هم ندهند اشکالی نداره اما میشود به خاطر اشک های من هم که شده است ادم های بهتری بشوند؟ میشود دیگر کسی را ازار ندهند؟ 

۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ونوسی :)